صفحه شخصی یحیی بهمنی   
 
نام و نام خانوادگی: یحیی بهمنی
استان: خراسان رضوی - شهرستان: مشهد
رشته: کارشناسی برق - پایه نظام مهندسی: یک
تاریخ عضویت:  1389/04/08
 روزنوشت ها    
 

 زگهواره تا گور دانش بجوی بخش عمومی

21

زگهواره تا گور دانش بجوی
 
راستی سخت ترین شرایطی شما که برای کسب دانش داشتین و تونستین تحمل کنین، چی بوده؟

چهارشنبه 16 شهریور 1390 ساعت 10:20  
 نظرات    
 
بلال مرادی قره تپه 18:37 چهارشنبه 16 شهریور 1390
9
 بلال مرادی قره تپه
این آقا در بهر علم غرق شده است
ممنون
سید حافظ هاشمی 22:24 چهارشنبه 16 شهریور 1390
7
 سید حافظ هاشمی
من هییچ لحظه سختی را نداشتم و هرچه بوده پلی برای مراحل بعدی که توانستم به همه آنها دست یابم .... !
شهاب مظلوم 22:29 چهارشنبه 16 شهریور 1390
7
 شهاب مظلوم
بسیار بجا و مناسب بود
سایه ذاکری 22:42 چهارشنبه 16 شهریور 1390
10
 سایه ذاکری
من نهایت زحمتی که به خودم دادم اینه که به عنوان یک دانشجوی تنبل،شب امتحان با نور شمع درس خوندم در حالیکه همه منتظر بودن من بخوابم و دوستانم رو متحیر کردم.البته سلبقه درس خوندن تو کمد رو هم دارم
فرشته ملایی 23:36 چهارشنبه 16 شهریور 1390
8
 فرشته ملایی
دیگه نه تا این حد ....
ممنونم
مائده علیشاهی 11:58 پنجشنبه 17 شهریور 1390
6
 مائده علیشاهی
عکس جالبیه...
ممنون
مهدی ناظمی 14:34 پنجشنبه 17 شهریور 1390
10
 مهدی ناظمی
سختی درس خواندن در مقابل کار کردن خیلی کمتره....غیر قابل مقایسه است.
اون موقع پاهامون تو دهان تمساح بود الان برای یک لقمه باید سرمون رو داخل دهان ایشان بکنیم...!!!
یحیی بهمنی 17:53 پنجشنبه 17 شهریور 1390
7
 یحیی  بهمنی
خانم مهندس ذاکری؛ من از شنیدنش هم متحیر شدم! دوستاتون که شاهد ماجرا بودن، جای خود دارن!
بیچاره شما که مجبور بودین اونارو تحمل کنین (و البته بیچاره‌تر اونا که چقدر از دست شما حرص خوردن!) :)

ظاهرا بچه زرنگ سایت، همین خانم مهندس ذاکری هستن! یاد بگیریم!
یحیی بهمنی 17:55 پنجشنبه 17 شهریور 1390
7
 یحیی  بهمنی
ناظمی جون، بی خیال!
برای کسی که نیازمند و دنبال یه لقمه نونه بله، ممکنه نیاز باشه سرشو تو دهن تمساح بکنه! اما برای شما که نونتون از پارو بالا میره...دیگه شکسته نفسی میفرمایین!
م افتخاری 09:33 شنبه 19 شهریور 1390
7
 م افتخاری
از ظاهر امر اینگونه پیداست که این عکس مربوط به زمان حال نیست که اگر بود در حد اعلای خود آن قربانی علم در حال مطالعه از طریق اینترنت بود و یا اصلاً فقط آن تمساح بود و دیگر هیچ
سایه ذاکری 14:24 شنبه 19 شهریور 1390
8
 سایه ذاکری
جناب مهندس بهمنی دوستام به من میگفتن علی بی غم،مغناطیسو مثل کتاب داستان می خوندم. بچه زرنگ.حتی به شوخی هم نشنیده بودم .خیلی جالب بود
:))
مهدی ناظمی 15:23 شنبه 19 شهریور 1390
5
 مهدی ناظمی
جناب بهمنی دست رو دلم نگذارید...
خانم ذاکری واقعا دست مریزاد.
البته من یکی از دوستان رو دیدم که دور از چشم بچه ها درب یخچال رو باز گذاشته بود تا درس بخونه...
بیچاره آخرش هم افتاد...فکر میکنم درس دینامیک بود
محمدرضا افقری 16:00 شنبه 19 شهریور 1390
5
 محمدرضا افقری
به این میگن قتو شا پ هنر ی !!!