در نامه این شهید خطاب به دیکتار عراق آمده است: تو روزی مردی که نتوانستی آن نور را خاموش کنی، نوری که از غار حرا به قلوب ملت ما تابیده بود و اکنون میرود تا جهانی را روشنی بخشد. سردار، تو روزی مردی که ما بسیاری از آنچه را که دوست میداشتیم از دست دادیم!
به گزارش فارس، هفته گذشته در این صفحه مطلبی منتشر شده بود با عنوان «تو مرده ای / نامه ای از یک شهید به صدام» که پیرامون نامه یکی از رزمندگان اسلام به نام «احمد شوسه» که بعد از عملیات کربلای پنج نوشته شده است. تنها اطلاعات موجود در دست ما این بود که این رزمنده به شهادت رسیده است. تا اینکه روز گذشته یکی خوانندگانی (غلامعلی نسائی) که برای صفحه حماسه و مقاومت مطالب زیبای را ارسال می کنند، برایمان تصویر و اطلاعات اولیه این شهید را ارسال کرد. در نظر گرفتیم برای تجلیل مجدد از این شهید، متن نامه را برای مرتبه دوم منتشر کنیم.
آن چه میخوانید نامهای است که شهید احمد شوشه فرزند عباس از گرگان، بعد از عملیات کربلای 5، به صدام نوشته است.
*تو مردهای سردار! مردان ما یک بار دیگر آمدند سردار، مردان صخره و دشت. مردان رود و نیزار، مردان راز و نیاز اینان مثل رگهای نورانی صاعقهاند، مثل پارههای آهن و مثل برادههای نورند. ببین چگونه ارابههای پولادین تو در دستهای مردان ما مثل موم آب میشوند و چگونه سربازان مفلوک تو بر خاک زانو میزنند، ببین چگونه خاکریزها و سنگرهایت در دشت گسترده شلمچه از هم فرو میپاشد و دهان فرماندهانت از ترس قفل میشود. تناور مردان ما را ببین! حریتی در دل آنها است که به وسعت شقاوت تو زبانه میکشد. باید این مردان را شناخته باشی. باید به تو گفته باشند که اینان کیانند. این مردان یک شبه اروند رود را به خواب ناز فرو بردند تا به بیداری فاو برسند. همین مردان بودند که پوزهی تو را از حمیدیه تا به فاو به خاک مالیدند و ازمهران تا کرکوک نعش تو را بر خاک کشیدند و امروز از شلمچه تا بصره و فردا تا کربلا تو را لگدمال خواهند کرد.
سردار تو مردهای! تو روزی مردی که نتوانستی آن نور را خاموش کنی، نوری که از غار حرا به قلوب ملت ما تابیده بود و اکنون میرود تا جهانی را روشنی بخشد. سردار، تو روزی مردی که ما بسیاری از آنچه را که دوست میداشتیم از دست دادیم! نخلهای شکسته را به یاد فرزندانمان با خون و آتش زینت دادیم و امواج رودها را به نام دلاوری نام گذاری کردیم. این قلل مرتفع که به آبی آسمان عزّت و صلابت میبخشند به نام نامی گمنامی ثبت شدند تا گلهایی که بر دامن آن میرویند سرخ باشند. حتی سرختر از خون پاکی که تخته سنگهای آن را رنگین کرده بود. سردار تو همان روز مردی روزی که دختر بچه روستایی از پنجره کومهاش نگاه معصومش به کلاه آهنی سربازانت افتاده، روشنی قلب کوچکش خاموش شد، و در بستر عروسکش به خواب ابدی فرو رفت.
آری سردار امروز ما پیروزیم، به برکت آن نور، پیروزیم به برکت خونهایی که مثل فواره به آسمان پاشید و تنور سرخ این همه شقایق، دشتها و کوههای ما را گرم کرد. سردار، تو مثل هر دیکتاتور دیگری میترسی و میلرزیی، تو میدانستی که بخاری کرملین برای همیشه آدمی را گرم نمیکند و شومینه کاخ سفید ممکن است با فوت یک بسیجی خاموش شود، برای همین است که تو باد کردهای به روی دست آن پوست فروش که خندههای آهنین دارد و روی زین اسب آن گاوچران هفتاد ساله باد کردهای. سردار، آیا میدانی که آنها پاپیونهای مشکی خود را آماده گذاشتهاند تا برایت اعلام عزا کنند، به پشت تریبون حماقت در ستایش جنایات تو نطق کنند.
سردار، آنهایی که تو را با زاغه مهمات نوازش میکردند نگفتند که این سرزمین، سرزمین رسول الله است، نگفتند که این مردان فرزندان حیدرند، آیا به تو نگفتند که این مردان بر نوک قلهها گلولهی خمپاره میگذارند و تخته سنگها را پله میکنند. نه سردار، آنها هم نمیدانستند و نمیدانند، تو هم نمیدانی بعد از این مدالهایت را برای بچهها بگذار تا سرگرم شوند. یونیفرم، شنل و دستکش مخمل را برای مترسکی بگذار که شرمنده صاحب جالیز است.
سردار آماده باش، مردان ما میآیند تناور مردانی که سبزی جنگل از دم گرم آنان است. آماده باش سردار، تا مردان ما نقطه سرخ رنگ و مرطوبی را بر شقیقهات هدیه کنند. آری سردار! تو مردهای پیش از آن که مردان ما از راه برسند. هفته گذشته یک بار دیگر بازوان قدرتمند رزمندگان غیور اسلام حماسه آفرید و سیلی محکم دیگری بر چهره کریه حکام مزدور بغداد و اربابان غربی و شرقی آنان نواخت. عملیات پیروزمند کربلای 5 که در شرایطی بسیار حساس انجام شد، پاسخ دندان شکنی بود به یاوهگوییهای حکام بغداد و همه بوقهای تبلیغاتی استکباری و صهیونیستی که میخواستند از صدام مزدور و مفلوک یک قهرمان بسازند و یک بار دیگر چهره رنگ باخته او را با سرخ آب و سفید آبهایی که در کارخانجات دروغ سازی آمریکا و اروپا و اسراییل تهیه میشوند بزرگ نمایند.
عملیات دشمن شکن کربلای 5 در عمل نشان داد که اکنون هیچ سلاحی جز سلاح تبلیغات دروغین در دست جبهه متحد کفر و استکبار و صهیونیسم جهانی نیست و ثابت کرد که این سلاح هم کارآیی چندانی ندارد استقامت ملت باعث شد که سردار قادسیه و کسی که ماموریت فتح سه روزه تهران را به عهده گرفته بود به یک فرمانده شکست خورده و بیآبرو تبدیل شود که حتی دوستانش هم در ادامه حمایتش دچار تردید شدهاند،و به صلاح خود میدانند که حساب خود را از حساب سردار نگون بخت قادسیه جدا کنند.
در پی عملیات انهدامی و پیروزمند کربلای 4 که ضربهای کاری بر پیکر ارتش رو به زوال صدام بود حکام بغداد برای سرپوش گذاشتن بر شکستهایشان و به منظور فریب حامیان خود اقدام به برگزاری جشن و پایکوبی کردند و برای یکدیگر نامه و تلگراف فرستادند و تبلیغات وسیعی را به راه انداختند که کم سابقه بود. آنچه در عملیات کربلای 5 انجام شد نشان داد که حتی کودتای تبلیغاتی حکام بغداد نیز هیچ گرهای از مشکلات لاینحل آنان نخواهد گشود و آنان چارهای جز تن دادن به شکست ندارند اکنون وقت آن است که (طالع خلیل الحیم الدوری) فرمانده سپاه سوم عراق که در منطقه شلمچه در جریان عملیات ظفرمند کربلای 5 دچار شکست بزرگی شده است باز هم به ارباب خود صدام نامه بنویسد و از او به عنوان (سردار بزرگ قادسیه نام ببرد) و گزارش به فلاکت افتادن خود و سایر افسران و سرابازانش را به او بدهد. فرمانده سپاه تار و مار شده سوم عراق که در بغداد بسیار روی آن حساب میکنند خوب است اکنون به سردار نگون بخت قادسیه گزارش دهد که صدها نفر از افسران و درجهداران و سربازانش به اسارت رفته و هزاران تن از آنان کشته وزخمی شدهاند.
12 فروند هواپیمایش در یک روز سرنگون شده و تجهیزات جنگیاش توسط رزمندگان اسلام به غنیمت رفتهاند و علیه ارتش شکست خورده بعث به کار گرفته شدهاند. (الدوری) هر چند به این رسوایی اعتراف نخواهد کرد ولی او این را هم خوب میداند که نامههای سر تا پا دروغ و فریب او نیز دیگر کاری از پیش نخواهد برد. درست مثل سلاحهای اهدایی و پیچیده شرق و غرب که هیچ کاری از پیش نبردند. در منطقه شلمچه دشمن بعثی صهیونیستی، استحکامات زیادی به وجود آورده بود و نیروهای زبده و دسته اول خود را در آنجا به کار گماشته بود و آنچه اهمیت عملیات پیروزمندانه کربلای 5 را بیشتر میکند همین است. رزمندگان توانمند اسلام: با شیوههای پیچیده و بسیار پیشرفته خود از طریق آب و خاک به قلب زبدهترین نیروهای دشمن حمله بردند و مهمترین استحکامات دشمن را در نوردیدند و گلوی او را فشردند.
وجود موانع طبیعی مانند باتلاق در منطقه از یک سو و موانع ایزایی متعدد و استحکامات عظیم از سوی دیگر، منطقه عملیاتی شلمچه را که برای رژیم بعثی صهیونیستی عراق نقطه امید بود به دژی تسخیر ناپذیر مبدل کرده بود. تسخیر این دژ مستحکم توسط توانمندان اسلام، هشدار بیدار کنندهای است برای صاحبان منطقهای صدام که به خواب خرگوشی فرو رفته و فریب تبلیغات دروغین شیادی همچون صدام را خوردند. این حملهها و عملیاتهای متعدد برای حامیان منطقهای و ماورا مجازی رژیم بغداد هم هشدار دهنده است و قاعدتاً پیامهای بسیاری را نیز به همراه دارد. اگر مسکو تلاش میکند که با ادامه حمایت تبلیغاتی خود از جنایت کاران جنگی حاکم در بغداد، چیزی را تغییر دهد و یک ملت و یک انقلاب را به پای میز مذاکره با متجاوزین و جنایت کاران جنگی بنشاند و اگر واشنگتن تصور میکند که با ادامه کمکهای اطلاعاتی و تجهیزاتی خود میتواند چیزهایی را تغییر دهد و اگر حامیان منطقهای صدام هنوز هم در اعلام حرف دل خود تردید دارند و از این مسئله بیمناکاند که مبادا رژیم بعث عراق بر اریکه قدرت باقی بماند و آنها را به خاطر پشت کردن به جنایت کاران جنگی عقوبت نمایند. همه و همه میبایست با در نظر گرفتن قدرت رزمندگان اسلام و پیروزیهای شگرف ارتش اسلام در جریان عملیات کربلای 5 به این نتیجه برسند که رژیم بغداد کمترین شانسی برای ماندن ندارد و ایران اسلامی در تعهد خود در راه مجازات متجاوزین و سرنگونی رژیم جنایتکار عراق تا آخر ایستاده است و تا پایان این راه فاصله چندانی باقی نمانده است. اینک همه چیز حکایت از فرا رسیدن روز سرنوشت دارد.
مرگ صدام نزدیک شده و هیچ چیزی نمیتواند روحیه در هم شکسته دار و دسته صدام را ترمیم کند. دشمن نفسهای آخر را میکشد و عربدههای مستانه فرزندان میشل عفلق دیگر در کاخ بغداد نمیپیچد. این درس خوبی برای همسایگان عراق است. همسایگانی که ترسوتر از صداماند و در عین حال مثل خود او پر مدعا. حکام شیخ نشین کویت خوب است اکنون عاقبت اندیشی را پیشه کنند و این همه اسیر هواها و هوسهای یک جنگافروز مفلوک که روزهای آخر عمر خود را میگذراند نباشند و بر روی برگزاری اجلاس سران کشورهای اسلامی در کشور ناامن خود اصرار نورزند و شاید تا فرا رسیدن روز اجلاس سران ممالک اسلامی سرنوشت صدام روشن شده باشد.
شهید احمد شوشه ـ گرگان
شهید احمد شوشه
فرزند: عباس
متولد 1348
محصل/ چهارم متوسطه
مجرد
نحوه شهادت: بر اثر ترکش خمپاره در شلمچه به تاریخ بیستم دی ماه سال 65 به شهادت رسید.